بهترین خبر دنیا
سلام عشق مامان
الهی قربونت برم پارسال یه همچین شبی یه خانوم پرستار زیبا بهترین خبر دنیا رو به منو بابا اروندت داد!!
ساعت 6 شب بود که با بابایی رفتیم بیمارستان و من آزمایش دادم ... دل تو دلمون نبود ... گفتن تا یک ساعت دیگه جواب آماده میشه ... من و بابایی حوصله خونه رفتن نداشتیم ... کل جزیره رو با ماشین گشتیم ... همش می گفتیم اگه بچه دار شدیم این کارو میکنیم اون کارو میکنیم ... خلاصه کلی باهم برنامه ریختیم ... خوشحالی توی صدای جفتمون معلوم بود ... خیلی دلمون می خواست یه فرشته نازنین زندگیمونو شیرین تر و پیوندمونو محکم تر بکنه ... همش به ساعت نگاه می کردیم که این 1 ساعت زودتر بگذره ... وقتی رسیدیم بیمارستان دوتایی دویدیم سمت آزمایشگاه وقتی جواب و گرفتیم باورمون نمی شد که جواب مثبت ... باز رفتیم از خانوم پرستار پرسیدیم وقتی گفت خوب جوابتون مثبت و شما باردارین ... یه نگاه به بابایی کردم و دوتایی از خوشحال قهقه میزدیم ... حالا یکسال از اون شب میگذره و بهترین خاطرات زندگیمونو تو این یکسال تجربه کردیم...تو بهترین و شیرین ترین اتفاق تو زندگی ما هستی ... اونقدر خونمونو پر نور و برکت کردی که امیدوارم خدا یه فرشته ای مثل خودتو تو دامنت بزاره!
این روزها تمام وقتم مال شماست..انقدر که پدرت به شما حسودی میکنه!!مامان جونم خیلی باید قدر پدرتو بدونی چون خیلی برای ما زحمت میکشه...!
انقدر ماهی که هر چی بگم تمومی نداره!!!
با دیدنت همه ی شادی های دنیا میاد تو دل منو بابایی!!!
عاشقانه دوست داریم
ابنم چند تا عکس از بهترین دختر دنیا
الاهی مامان قربون اون پشت لب سبزت بشه!