اولین باری که بابایی رو شناختی
گل نازم دو ماه و 18 روزت بود که صبح که بیدار شده بودیم بابایی داشت میرفت سرکار واومد ببوستت...شما نگاهش کردی و ازون خنده دلبری ها براش کردی...بابایی که برات غش کرد...با چشمات دنبالش میکردی!نمی خواست بره سرکار...!!! باهات که حرف میزد بهش می خندیدی! قربونت برم کلی دل من و بابایی رو با این کارات بردی!
نویسنده :
مامان و بابا
21:59