آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

آرنیکای مامان وبابا

سفر مامان با دخترش به تهران

1390/11/22 12:50
نویسنده : مامان و بابا
348 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان

جهارشنبه 19/11/90 ساعت 18:30به تهران پرواز داشتیم که پروازمون با 3 ساعت تاخیر انجام شد...

من و بابایی کلی خسته شده بودیم ساعت 12:20 نیمه شب بود که رسیدیم تهران....

ساعت 3 صبح بود که خوابیدیم...

ساعت 6 با بابایی بیدار شدیم رفتیم آزمایشگاه مسعود برای انجام آزمایش قند من و شما....

ساعت 10 وقت سونو داشتیم .... ولی ساعت 12:30 بود که نوبتمون شده بود...من دل تو دلم نبود آخه مامانی دلم خیلی برات تنگ شده بود .... 1ماه و نیم بود که ندیده بودمت....وقتی روی تخت خوابیدم برای سونو تا خانوم دکتر صورت ماهتو بهم نشون داد گل از گلم شکفت...وای دختر گلم کلی بزرگ شده بودی...خانوم دکتر گفت شما 2 کیلو شده بودی ... خیلی خوشحال شدم که دخترم انقدر بزرگ شده... خانوم دکتر گفت دخترت شبیه خودته...مثل مامانش صورتش گرده....گفت دخترت مثل تربچه میمونه... کلی باهم خندیدیم...بابایی کلی خوشحال بود که شما رو میدید...

خانوم دکتر گفت سر تربچه ات اومده پایین و برای زایمان هیچ مشکلی نداری....با بابایی کلی خوشحال بودیم...وقتی از دکتر اومدیم بیرون به مامان بزرگا خبر دادیم که خوشگل خانوممون هیچ مشکلی نداره....

من و بابایی بیصبرانه منتظرتیم.... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

نیلو
18 اسفند 90 21:49
جووووووونم
نیلو
18 اسفند 90 21:49