19 ماهگی
سلام نفس مامان
ماشاا... کلی بزرگ شدی دختر نازم ... این روزها هوای جزیره خیلی خوب شده ، من و بابایی همش شمارو میبریم بیرون و شما هم کلی کیف میکنی ... وقتی از دور پارک رو میبینی شروع میکنی شعر تاب تاب عباسی رو خوندن ... من و بابایی هم کلی قربون صدقت میریم ... بابایی صدای پشی و هاپو رو بهت یاد داده و خیلی بامزه میگی ... الاهی مامان قربون اون زبونت بره ... تو این ماه 5بار با هم دریا رفتیم و شما عاشق دریا هستی وقتی داریم برمیگردیم کلی گریه میکنی ... همش دریا رو نشون میدی ... وقتی تو آب هستیم دنبال ماهی ها میکنی و به من نشونشون میدی ... اونجا همه عاشقت میشن چون برای همه دست تکون میدی و بوس میفرستی ... وقتی برمیگردیم مامان برات اسپند دود میکنه و صدقه میده ... جونم برات بگه وقتی بیبی انیشتین میبینی سعی میکنی هر چی میگه شما هم تکرار کنی و به همه ی حیوناش میگی sheep .... به پیشی هم میگی شی .... عمو و عمه رو میگی ... خلاصه که کلی از ما دلبری میکنی و من و بابایی هم روز به روز عاشق تر رو شیفته تر شما میشیم ... اینم چندتا عکس از ماهی که گذشت :
اینم از بوس فرستادن خانوم کوچولو
غرغر کردن آرنیکا خانوم قبل از بیرون رفتن:
خنده همراه با گریه:
ناز کردن خانوم خانوما برای مامانش: